وزنه سنگینی هر حرکت رو به پیش افراد را از حرکت باز میدارد و هر
موفقیت و پیشرفتی را از کار میاندازد و نهایتان هر "پیش-رفت"-ی را عقیم
میسازد. نیروی تودههای حکومتی - که صفت و ویژگیها و خصلتهایشان - در
بهترین حالت - از حد متوسط جامعه بالاتر نمیرود - و هر چه را با آنها
سازگار نباشد خفه و نابود میکند.
اگر کسانی هنوز پس از چهار دهه
نمیتواند این واقعیت را ببینند، این دیگر به خودشان و بینایی شان مربوط است
اما "ایران" را نباید به اینان واگذار نمود.
در این چهار دهه مصیبت،
خطر، و ناکامی و شکست فراوان بوده اند. اما باید به نقطه ای برسیم که در
آنجا هستی و حقیقت انسان ایرانی به واسطه تلاشهای خستگی ناپذیر مردمانش
آشکار گردد و ایرانیان با خیزش پیش بینی نشدنی به امکاناتی که از
پیش هم نمیتوان شناخت دست یابیم.
آن چیزهای بیدار نشده ای که در وجود ما هم هست بایستی به معنای راستین کلمه از درونهایمان بجوشد و ما را از اسارت این وضعیت حقیرانه، زشت و شرم آور نجات دهد.
دوران هشت
ساله احمدی نژاد آخرین نقطه انحطاط نبود؛ پایانِ دوره او، آغاز دوره سقوط
است. احمدی نژاد دلقکی بود که فقط ریل گذاری دورانِ بعدی را به انجام
رسانید. سهامدارانِ اصلی از همان پایانِ دوره او دست به کار اصلی خود
شده اند که نشانههای آن را اکنون میبینیم. قطارِ با سرعت به سمتِ
منجلاب و باتلاق میرود؛ باتلاقی که آنرا "پاکستانی شدنِ ایران" نام گذاری
میکنم؛ مسیری بی بازگشت به دنیای متمدن.
آنها که ذکرِ اصلاحات و
اعتدال و .. میخوانند "کشورِ ایران" اولویت چندم آنها است. ما را نباید با آنها کاری باشد. آنها متوهمانی
هستند که به چیزی به جز امت، اسلام، بازگشت به خود و اراجیفی از این دست
نمیتوانند فکر کنند. همه روضه خوانیهای آنها در نهایت یک هدف بیشتر نداشته
و ندارد: بازگشت به قدرت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر